نیلوفر آبی
روزگارا که چنین سخت به من می گیری, با خبر باش که پژمردن من آسان نیست, گرچه دلگیرتر از دیروزم, گرچه فردای غم انگیز مرا می خواند, لیک باور دارم, دلخوشی ها کم نیست, زندگی باید کرد.
موضوع مطلب : عشــق آن چیزی که پندارید نیست آ ن خیـــــــالی که شما دارید نیست اشکـــهاتان هم دروغ دیگری است اشک این آبـی که می بارید نیست لایق تــــــــریین شدن با برگ سبز هیزم خشکی که می کارید نیست
موضوع مطلب : زندگی یعنی تکاپو زندگی یعنی هیاهو زندگی یعنی شب نو روز نو اندیشه نو زندگی یعنی غم نو حسرت نو پیشه نو زندگی می بایست سرشار از تازگی باشد زندگی همچو آب اگر راکد بماند چهره اش افسرده خواهد شد
موضوع مطلب : فقط یک گام دیگر مانده تا پای بلند دار کمی آهسته تر شاید...نه محکم تر قدم بگذار به شدت خسته ام از خود، به شدت خسته ام از تو بیا ای جان بی ارزش، بیا دست از سرم بردار خدا می داند ای مردم، دلم چون ساقة گندم نمی رقصد بجز با گل، نمی میرد مگر با خار نه با جن نسبتی دارم، نه از اقوام انسانم مرا از من بگیر و دست موجودی دگر بسپار خودت بنشین قضاوت کن اگر تو جای من بودی چه می گفتی به این مردم، چه می کردی به این دیوار؟ خدایا گر چه کفر است این ولی یک شب از این شبها .فقط یک لحظه, یک لحظه, خودت را جای من بگذار...
موضوع مطلب : دریا ، صبور و سنگین می خواند و می نوشت : من خواب نیستم ! خاموش اگر نشستم ، مرداب نیستم ! روزی که برخروشم و زنجیر بگسلم , روشن شود که آتشم و آب نیستم...
موضوع مطلب : یه شب مهتاب ، ماه میاد تو خواب من رو می بره ، کوچه به کوچه باغ انگوری ، باغ آلوچه دره به دره ، صحرا به صحرا اونجا که شب ها پشت بیشه ها یه پری میاد ترسون و لرزون پاش رو می ذاره تو آب چشمه شونه می کنه موی پریشون یه شب مهتاب ، ماه میاد تو خواب من رو می بره ته اون دره اونجا که شب ها ، یکه و تنها تک درخت بید ، شاد و پر امید می کنه به ناز ، دستش رو دراز که یه ستاره به چکه مثل یه چیکه بارون به جای میوه اش ، سر یه شاخه اش بشه آویزون یه شب مهتاب ، ماه میاد تو خواب منو می بره از توی زندون مثل شب پره با خودش بیرون می بره اونجا که شب سیاه تا دم سحر شهیدای شهر با فانوس خون جار می کشن تو خیابون ها ، سر میدون ها عمو یادگار ، مرد کینه دار مستی یا هشیار ، خوابی یا بیدار مستیم و هشیار ، شهیدای شهر خوابیم و بیدار ، شهیدای شهر آخرش یه شب ماه میاد بیرون از سر اون کوه ، بالای دره روی این میدون رد می شه خندون یه شب ماه میاد...
موضوع مطلب : ای مرده بی جان و دل جاندار شو جاندار شو ای خفته در آب و گل بیدار شو بیدارشو ای مست و مدهوش و مضل هشیار شو هشیار شو آفاق عنبر بار شد احداق پرانوار شد اشراق آتش بار شد از جان و تن بیزار شو بیزارشو هنگام قربانی بود انفاس رحمانی بود اسرار ربانی بود بر عاشقان سردار شو سردار شو گلبانگ مرغ خوش سخن بر شاخ سرو اندر چمن درس معانی می دهد تو محرم اسرار شو ، تو محرم اسرار شو موضوع مطلب : انوار حق رخشان شده دریای حق جوشان شده وجه هدی تابان شده خفاشها پنهان شده ابر کرم گریان شده برق قدم خندان شده گلشن فضای جان شده پر از گل و ریحان شده بلبل به صد الحان شده بر روی گل حیران شده مدهوش و سرگردان شده مست رخ جانان شده مخمور وهم سکران شده پرآه و پر افغان شده سوی خدا نالان شده کی مالک و رحمان من غفار من یزدان من ای روح و ای ریحان من ای آرزوی جان من ای واقف پنهان من ای درد و ای درمان من این جمع یاران تواند محو و پریشان تواند سرگرم و حیران تواند مرده ز حرمان تواند یک پرتوی از روی خود یک شمه ای ازموی خود یک نفحه ای از بوی خود یک نسمه ای از کوی خود برما تو احسانی بکن و ز فضل ربانی بکن از جود رحمانی بکن رحمی ز یزدانی بکن تا زندگی یابم ز تو موضوع مطلب : شمع شبستان حق ، نور به آفاق بخش مقتبس از شمس شو شعله و اشراق بخش شرق منور نما غرب معطر نما روح به صقلاب ده نور به افلاق بخش جسم علیل جهان خسته شده و ناتوان مرهم هر زخم شو داروی دریاق بخش فتنه عالم مجو در ره آدم مپو خالی از این گفتگو نور به اخلاق بخش گاه چو برق سحاب گاه چو ابر بهار خنده به لب ها بده گریه به آماق بخش یوسف کنعان من مصر ملاحت خوش است جلوه به بازار کن بهره به احداق بخش جان به چنین دلبری آفت انس و پری گر بدهی بر پری فرصت عشاق بخش موضوع مطلب : نورهدی تابان شده طور تقی رخشان شده موسی به جان پویان شده کهسار سیناء آمده صبح جبین نور مبین و آن عارض گلگون ببین با لعل رنگینی چنین آن غرّه غرّا آمده هردم نسیمی می وزد بوی عبیری می رسد صبح امیدی می دمد غبراء نوراء آمده دریای حق پر موج شد هرموج از آن یک فوج شد و آن فوجها براوج شد هر پست بالا آمده صوت انا الحق هر زمان آید ز اوج آسمان می نشنود جز گوش جان آذان صمّاء آمده ابر گهربار است این فیض درر بار است این نور شرربار است این انوار بهراء آمده آفاق عنبر بار شد امکان پر انوار شد بس خفته ها بیدار شد تعبیر رؤیا آمده عشق خدا خونریز شد عالم شرر انگیز شد جام عطا لبریز شد چون در صهباء آمده موضوع مطلب : آمار وبلاگ بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 18
کل بازدیدها: 143660
آخرین مطالب نویسندگان حسین (13)
|
|