نیلوفر آبی
چقدر خوبه تو رو دارم
موضوع مطلب : گویا که جهان بعد تو زیبا شدنی نیست حتی گره اخم خدا واشدنی نیست از حاصلضرب من و تو عشق بپا شد از خاطره ام عشق تو منها شدنی نیست من با تو، همیشه همه جا ما شدنی بود من با تو شدن، ایندفعه گویا , شدنی نیست آغوش من و عشق تو و لحظه ی دیدار رویای قشنگیست و اما شدنی نیست از دوری هم، هر دو چه بیمار و خرابیم اندازه ی این عشق که معنا شدنی نیست پایان کلامم، من و تو، آخر این شعر، با وصله و اصرار و دعا... ما شدنی نیست
موضوع مطلب : تُو عَطرِ
موضوع مطلب : فاصله درد میان من و توست باید این فاصله ها را کم کرد باید از بعد مکان خارج شد و چنین اندیشید: که تمام دنیا در همین یک قدمیست معتقد باید بود که میان من و تو فاصله گر هست هنوز دلمان نزدیک است و به هم قول دهیم هر چه هم دور شویم من و تو فاصله را حس نکنیم موضوع مطلب : برای دوست داشتنت
موضوع مطلب : شعر نو, ناشناس ابری نیست. بادی نیست. می نشینم لب حوض: گردش ماهی ها، روشنی،من، گل، آب. پاکی خوشه زیست. مادرم ریحان می چیند نان و ریحان و پنیر، آسمانی بی ابر، اطلسی هایی تر. رستگاری نزدیک: لای گلهای حیاط. نور در کاسه مس،چه نوازش ها می ریزد! نردبان از سر دیوار بلند، صبح را روی زمین می آرد. پشت لبخندی پنهان هر چیز. روزنی دارد دیوار زمان، که از آن،چهره من پیداست. چیزهایی هست ،که نمی دانم. می دانم ،سبزه ای را بکنم خواهم مرد. می روم بالا تا اوج،من پر از بال و پرم. راه می بینم در ظلمت، من پر از فانوسم من پر از نورم و شن. و پر از دار و درخت. پرم از راه، از پل، از رود، از موج. پرم از سایه برگی در آب: چه درونم تنهاست! سهراب سپهری
موضوع مطلب : سهراب سپهری, شعر نو « دوستت دارم » را دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق
در دل مردم عالم – به خدا – تو هم ای خوب من ! این نکته به تکرار بگو فریدون مشیری موضوع مطلب : فریدون مشیری, شعر نو شاعر تو را دید و غم خود باز یادش رفت شعر کبوتر با کبوتر باز .... یادش رفت پرواز گیسوی رهایت را کبوتر دید شرمنده شد از کار خود ، پرواز یادش رفت موسی تو را وقتی که دید اعجاز یادش رفت عطر تنت خوش بو تر از باغ ارم ... حافظ با عطر تو مجنون شد و شیراز یادش رفت بغضی گلویش را گرفت .... آواز یادش رفت محسن شیخی
موضوع مطلب : محسن شیخی ما را کبوترانه وفادار کرده است فاضل نظری موضوع مطلب : فاضل نظری درس هندسه نخست عشقی ست سبز وعشق، درقلب سرخ وقلب، در سینه یِ پرنده ای می تپد که با دل و عشق خویش همیشه را خرّم است. پرنده بر ساقه ایست وساقه بر شاخه ای درخت در بیشه ای وبیشه در ابر ومِه وابر و مِه گوشه ای زعالم اعظم است. کنون به دست آورید مســـاحت عشــــــق را که چنـــدها برابر عــــالم است.
محمدرضا شفیعی کدکنی
موضوع مطلب : شفیعی کدکنی, شعر نو آمار وبلاگ بازدید امروز: 16
بازدید دیروز: 8
کل بازدیدها: 143651
آخرین مطالب نویسندگان حسین (13)
|
|