سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نیلوفر آبی‌

ماه من!

نشانی قلبت را هرگز از یاد نبرده ام
فرسنگ ها هم که دور باشی
هوایت که به سرم بزند
می نشانمت کنار رویا هایم
دستهای دلواپسم را
قفل می کنم به بودنت..
"تو"

همان جان منی
که گاهی می رسی به لبهایم...

 





موضوع مطلب :
شنبه 96 خرداد 27 :: 2:4 صبح ::  نویسنده : حسین

عجب هوایی داری!

هوایت که به سرم میزند ،

دیگر در هیچ  هوایی نمیتوانم نفس بکشم!!

عحب نفس گیر است هوای دور از تو بودن !!!

 





موضوع مطلب :
شنبه 96 خرداد 20 :: 11:26 صبح ::  نویسنده : حسین

این عشق ماندنی
این شعر بودنی
این لحظه‌های با تو نشستن
سرودنی‌ست
این لحظه های ناب
در لحظه‌های بی خودی و مستی
شعر بلند حافظ تو
شنودنی‌ست
این سر نه مست باده
این سر که مست
مست دو چشم سیاه توست
اینک به خاک پای تو می‌سایم
کاین سر به خاک پای تو با شوق
ستودنی‌ست
تنها تو را ستودم
آن سان ستودمت که بدانند مردمان
محبوب من به سان خدایان
ستودنی‌ست
من پاکباز عاشقم
از عاشقان تو
با مرگ آزمای
با مرگ …
اگر که شیوه تو
آزمودنی‌ست
این تیره روزگار در پرده غبار
دلم را فرو گرفت
تنها به خنده
یا به شکر خنده‌های تو
گرد و غبار از دل تنگم
زدودنی‌ست
در روزگار هر که ندزدید مفت باخت
من نیز می‌ربایم
اما چه؟
بوسه، بوسه از آن لب
ربودنی‌ست
تنها تویی که بود و نبودت یگانه بود
غیر از تو
هر که بود هر آنچه نمود نیست
بگشای در به روی من و عهد عشق بند
کاین عهد بستنی
این در گشودنی ست
این شعر خواندنی
این شعر ماندنی
این شور بودنی
این لحظه‌های پرشور
این لحظه‌های ناب
این لحظه‌های با تو نشستن
سرودنی‌ست


حمید مصدق




موضوع مطلب :
پنج شنبه 96 خرداد 11 :: 8:39 صبح ::  نویسنده : حسین

کلماتم را 
در جوی سحر می‌شویم 
لحظه‌هایم را 
در روشنی باران‌ها 

 

تا برای تو شعری بسرایم، روشن 
تا که بی‌دغدغه بی‌ابهام 
سخنانم را 
در حضور باد 
این سالک دشت و هامون 
با تو بی‌پرده بگویم 
که تو را 
دوست می‌دارم تا مرز جنون 

دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی

 

 




موضوع مطلب :
پنج شنبه 96 خرداد 11 :: 8:37 صبح ::  نویسنده : حسین

چه بی تابانه می خواهمت

ای دوریت آزمون تلخ زنده بگوری !

چه بی تابانه تو را طلب می کنم !

بر پشت سمندی

گویی

نوزین

که قرارش نیست.

و فاصله

تجربه یی بیهوده است.

بوی پیرهنت

این جا

و اکنون.

کوه ها در فاصله

سردند.

دست

در کوپه و بستر

حضور مأنوس دست تو را می جوید .

و به راه اندیشیدن

یاس را

رج می زند.

بی نجوای انگشتانت

فقط.

و جهان از هر سلامی خالی است.

 

احمد شاملو




موضوع مطلب : شعر نو, احمد شاملو, عاشقانه
دوشنبه 96 خرداد 8 :: 4:38 صبح ::  نویسنده : حسین

پنج وارونه چه معنا دارد ؟

خواهر کوچکم ایـن را پرسـید!

من به او خندیدم .

کمی آزرده و حیرت زده گفت :

روی دیوار و درختان دیدم

بازهم خندیدم!

گفت دیروز خودم دیدم

مهران پسر همسایه

پنج وارونه به مینو میداد

آنقدر خنده برم داشت که طفلک ترسید

بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم

بعدها وقتی غم

سقف کوتاه دلت را خم کرد

بـی گمان می فهمی

پنج وارونه چه معنا دارد


اعظم خندان

 

 




موضوع مطلب : شعر نو, عاشقانه, اعظم خندان
پنج شنبه 96 خرداد 4 :: 10:6 عصر ::  نویسنده : حسین

برای دوست داشتنت

محتاج دیدنت نیستم...

اگر چه نگاهت آرامم می کند

محتاج سخن گفتن با تو نیستم...

اگر چه صدایت دلم را می لرزاند

محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم...

اگر چه برای تکیه کردن ،

شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است!

دوست دارم ، نگاهت کنم ... صدایت را بشنوم...به تو تکیه کنم 

دوست دارم بدانی ،

حتی اگر کنارم نباشی ...

باز هم ،

نگاهت می کنم ... 

صدایت را می شنوم ... 

به تو تکیه می کنم

همیشه با منی ،

و همیشه با تو هستم، 

هر جا که باشی!......

 





موضوع مطلب : شعر نو, ناشناس
پنج شنبه 96 خرداد 4 :: 1:3 صبح ::  نویسنده : فرناز

حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم

آخ ... تا می بینمت یک جور دیگر می شوم

با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند

یاسم و باران که می بارد معطر می شوم

در لباس آبی از من بیشتر دل می بری

آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم

آنقدر ها مرد هستم تا بمانم پای تو

می توانم مایه ی گهگاه دلگرمی شوم

میل - میل توست اما بی تو باور کن که من

در هجوم باد های سرد پرپر می شوم

 


مهدی فرجی

 





موضوع مطلب : شعر, عاشقانه, مهدی فرجی
پنج شنبه 96 خرداد 4 :: 12:51 صبح ::  نویسنده : حسین

ابری نیست.

بادی نیست.

می نشینم لب حوض:

گردش ماهی ها، روشنی،من، گل، آب.

پاکی خوشه زیست.

مادرم ریحان می چیند

نان و ریحان و پنیر، آسمانی بی ابر، اطلسی هایی تر.

رستگاری نزدیک: لای گلهای حیاط.

نور در کاسه مس،چه نوازش ها می ریزد!

نردبان از سر دیوار بلند، صبح را روی زمین می آرد.

پشت لبخندی پنهان هر چیز.

روزنی دارد دیوار زمان، که از آن،چهره من پیداست.

چیزهایی هست ،که نمی دانم.

می دانم ،سبزه ای را بکنم خواهم مرد.

می روم بالا تا اوج،من پر از بال و پرم.

راه می بینم در ظلمت، من پر از فانوسم

من پر از نورم و شن.

و پر از دار و درخت.

پرم از راه، از پل، از رود، از موج.

پرم از سایه برگی در آب:

چه درونم تنهاست!


سهراب سپهری

 





موضوع مطلب : سهراب سپهری, شعر نو
چهارشنبه 96 خرداد 3 :: 6:45 صبح ::  نویسنده : فرناز

« دوستت دارم » را
من دلاویزترین شعر جهان یافته ام
این گل سرخ من است.

دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق
که بری خانه دشمن
که فشانی بر دوست،
راز خوشیختی هرکس به پراکندن اوست!

 

در دل مردم عالم – به خدا
نور خواهد پاشید
روح خواهد بخشید.

تو هم ای خوب من ! این نکته به تکرار بگو
این دلاویزترین شعر جهان را همه وقت
نه به یکبار و به ده بار، که صد بار بگو
« دوستم داری » را از من بسیار بپرس
دوستت دارم را با من بسیار بگو

فریدون مشیری





موضوع مطلب : فریدون مشیری, شعر نو
چهارشنبه 96 خرداد 3 :: 1:11 صبح ::  نویسنده : فرناز
<   1   2   3   4   5   >>   >