سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نیلوفر آبی‌

در شبان غم تنهایی خویش

عابد چشم سخنگوی توام

من در این تاریکی

من در این تیره شب جانفرسا

زائر ظلمت گیسوی توام.

گیسوان تو پریشانتر از اندیشه من

گیسوان تو شب بی پایان

جنگل عطرآلود

من هنوز از اثر عطر نفس های تو سرشار سرور ،

گیسوان تو در اندیشه من

گرم رقصی موزون .

کاشکی پنجه من

در شب گیسوی پرپیچ تو راهی می جست.

چشم من ، چشمه زاینده اشک ،

گونه ام بستر رود .

کاشکی همچو حبابی بر آب ،

در نگاه تو رها می شدم از بود و نبود .

 

حمید مصدق

 

گیسو

 




موضوع مطلب : حمید مصدق, شعر نو
پنج شنبه 96 اردیبهشت 28 :: 5:17 صبح ::  نویسنده : فرناز

وای باران
باران
شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما
چه
کسی نقش تو را خواهد شست؟

 آسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
میپرد مرغ نگاهم تا دور
وای باران
باران
پر مرغان نگاهم را شست
خواب رویای فراموشیهاست
خواب را دریابم
که در آن دولت خاموشیهاست
من شکوفایی گل های امیدم را در رویا ها میبینم
و ندایی که به من میگوید
گر چه شب تاریک است
دل قوی دار
سحر نزدیک است
دل من در دل شب
خواب پروانه شدن میبیند

مهر در صبحدمان داس بدست
خرمن خواب مرا میچیند
آسمانها آبی
پر مرغان صداقت آبیست
دیده در آینه صبح تو را میبیند
از گریبان تو صبح صادق
می گشاید پر و بال
تو گل سرخ منی
تو گل یاس منی
تو چنان شبنم پاک سحری
نه
از آن پاک تری
تو بهاری
نه بهاران از توست
از تو میگیرد وام
هر بهار این همه زیبایی را
هوس باغ و بهارانم نیست
ای بهین باغ بهارانم تو

حمید مصدق

 

تو گل سرخ منی




موضوع مطلب : حمید مصدق, شعرنو
دوشنبه 96 اردیبهشت 25 :: 1:34 صبح ::  نویسنده : فرناز