نیلوفر آبی
چه بی تابانه می خواهمت
احمد شاملو موضوع مطلب : شعر نو, احمد شاملو, عاشقانه پنج وارونه چه معنا دارد ؟ خواهر کوچکم ایـن را پرسـید! من به او خندیدم . کمی آزرده و حیرت زده گفت : روی دیوار و درختان دیدم بازهم خندیدم! گفت دیروز خودم دیدم مهران پسر همسایه پنج وارونه به مینو میداد آنقدر خنده برم داشت که طفلک ترسید بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم بعدها وقتی غم سقف کوتاه دلت را خم کرد بـی گمان می فهمی پنج وارونه چه معنا دارد اعظم خندان
موضوع مطلب : شعر نو, عاشقانه, اعظم خندان برای دوست داشتنت
موضوع مطلب : شعر نو, ناشناس ابری نیست. بادی نیست. می نشینم لب حوض: گردش ماهی ها، روشنی،من، گل، آب. پاکی خوشه زیست. مادرم ریحان می چیند نان و ریحان و پنیر، آسمانی بی ابر، اطلسی هایی تر. رستگاری نزدیک: لای گلهای حیاط. نور در کاسه مس،چه نوازش ها می ریزد! نردبان از سر دیوار بلند، صبح را روی زمین می آرد. پشت لبخندی پنهان هر چیز. روزنی دارد دیوار زمان، که از آن،چهره من پیداست. چیزهایی هست ،که نمی دانم. می دانم ،سبزه ای را بکنم خواهم مرد. می روم بالا تا اوج،من پر از بال و پرم. راه می بینم در ظلمت، من پر از فانوسم من پر از نورم و شن. و پر از دار و درخت. پرم از راه، از پل، از رود، از موج. پرم از سایه برگی در آب: چه درونم تنهاست! سهراب سپهری
موضوع مطلب : سهراب سپهری, شعر نو « دوستت دارم » را دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق
در دل مردم عالم – به خدا – تو هم ای خوب من ! این نکته به تکرار بگو فریدون مشیری موضوع مطلب : فریدون مشیری, شعر نو درس هندسه نخست عشقی ست سبز وعشق، درقلب سرخ وقلب، در سینه یِ پرنده ای می تپد که با دل و عشق خویش همیشه را خرّم است. پرنده بر ساقه ایست وساقه بر شاخه ای درخت در بیشه ای وبیشه در ابر ومِه وابر و مِه گوشه ای زعالم اعظم است. کنون به دست آورید مســـاحت عشــــــق را که چنـــدها برابر عــــالم است.
محمدرضا شفیعی کدکنی
موضوع مطلب : شفیعی کدکنی, شعر نو کاش می دیدم چیست آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست آه وقتی که تو لبخند نگاهت را می تابانی بال مژگان بلندت را می خوابانی آه وقتی که تو چشمانت آن جام لبالب از جان دارو را سوی این تشنه ی جان سوخته می گردانی موج موسیقی عشق از دلم می گذرد روح گلرنگ شراب در تنم می گردد دست ویران گر شوق پر پرم می کند، ای غنچه رنگین پر پر.... من، در آن لحظه که چشم تو به من می نگرد برگ خشکیده ایمان را در پنجه باد ، رقص شیطانی خواهش را، در آتش سبز ! نور پنهانی بخشش را، در چشمه مهر ! اهتزاز ابدیت را می بینم !! بیش از این، سوی نگاهت، نتوانم نگریست ! اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست ! کاش می گفتی چیست؟ آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست
فریدون مشیری موضوع مطلب : فریدون مشیری, شعر نو در شبان غم تنهایی خویش عابد چشم سخنگوی توام من در این تاریکی من در این تیره شب جانفرسا زائر ظلمت گیسوی توام. گیسوان تو پریشانتر از اندیشه من گیسوان تو شب بی پایان جنگل عطرآلود من هنوز از اثر عطر نفس های تو سرشار سرور ، گیسوان تو در اندیشه من گرم رقصی موزون . کاشکی پنجه من در شب گیسوی پرپیچ تو راهی می جست. چشم من ، چشمه زاینده اشک ، گونه ام بستر رود . کاشکی همچو حبابی بر آب ، در نگاه تو رها می شدم از بود و نبود .
حمید مصدق
موضوع مطلب : حمید مصدق, شعر نو بر تن خورشید میپیچد به ناز چادر نیلوفری رنگ غروب تکدرختی خشک در پهنای دشت تشنه میماند در این تنگ غروب از کبود آسمانها روشنی میگریزد جانب آفاق دور در افق، بر لالة سرخ شفق میچکد از ابرها باران نور میگشاید دود شب آغوش خویش زندگی را تنگ میگیرد به بر باد وحشی میدود در کوچهها تیرگی سر میکشد از بام و در شهر میخوابد به لالای سکوت اختران نجواکنان بر بام شب نرمنرمک بادة مهتاب را، ماه میریزد دورن جام شب. نیمه شب ابری به پنهای سپهر، میرسد از راه و میتازد به ماه جغد میخندد به روی کاج پیر شاعری میماند و شامی سیاه در دل تاریک این شبهای سرد؛ ای امید ناامیدیهای من، برق چشمان تو همچون آفتاب، میدرخشد بر رخ فردای من. فریدون مشیری
موضوع مطلب : فریدون مشیری, شعر نو تو نیستی که ببینی فریدون مشیری
موضوع مطلب : فریدون مشیری, شعر نو آمار وبلاگ بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 19
کل بازدیدها: 145335
آخرین مطالب نویسندگان حسین (13)
|
|