ز درد عشق گرفتار امد وز دفتر يار
ز ديده به درد ارد روزگاري چشم يار
چون الفباي عشق نياموزد ز ما
بر دل چون كند سرمشق بر ما
چو جويبار برون ريزد اشك بر گونه هايم
ز لبخند يارم شوم خوشنود كه بي عارم
ز ديوار عشق تكيه گاهي نباشد
بر دل خسته فرناز جايي نباشد
چو يخ بسته اين دل ز بي مهري
مهر ورزيم كه ما نيز بر بستيم زين مهري
********
غرتاز عزيز متشكرم از لينكي كه به من دادي من زياد از پارسي يار سرم نميشه واسه همين كم مي روم داخلش ... در اولين فرصت حتما لينك شما را هم در وبلاگم مي گدارم قربان شما باي